38 سال پيش در چنين روزي رژيم بعث عراق در اقدامي جنايتكارانه و به دور از انسانيت با حمله هوايي و بمباران شهر مرزي پيرانشهر باعث شهادت و جانباز شدن صدها تن از شهروندان غير نظامي پيرانشهري شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی روژنیوز روزی که مردم این شهرستان کم‌کم آماده دل‌کندن از سردی زمستان سرسخت آن روزهای خود بودند اما گویی که سفیدی برف زمستان قصه‌ای بس تلخ و ناجوانمردانه برای همشهریان پیرانشهری در دل داشت و زمزمهٔ شعر ” زمستان “اخوان ثالث” جایگزین مفهوم فال‌نامه “حافظ” می‌شود.

 

در ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳ هجری شمسی، جنگنده بمب‌افکن‌های رژیم بعث عراق بیش از ۵۰ نقطه از شهر پیرانشهر از جمله خیابان‌های سید قطب شرقی و غربی، خیابان شین‌آباد، میدان آزادی، منطقه بیمارستان، خیابان شهید بهشتی و… را بمباران و بیش از ۹۰ نفر از هم‌وطنان بی‌دفاع پیرانشهری را آغشته در خاک و خون کردند و تعداد زیادی را نیز مجروح و زخمی نمودند در این میان خانواده‌هایی بودند که ۱۰ نفر را هم‌زمان و در یک‌لحظه تقدیم آرمان‌های خود کردند.

 

این حادثه تنها تجاوز وحشیانه رژیم مخلوع صدام نبود؛ بلکه این شهرستان و مردمانش در سال‌های متمادی (۶۷-۶۶-۶۵-۶۴-۶۳-۶۲-۶۱ و ۶۰) بیش از ۲۶ بار توسط نیروی هوایی عراق بمباران شد که حاصل آن تقدیم بیش از ۲۰۲ شهید و چندین زخمی و مجروح به دامان انقلاب بود.

 

اوج بمباران هوایی شهرستان پیرانشهر در مورخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۳ بود که سردی زمستان را به گرمای شدید مبدل و طی آن ۹۰ نفر از مردم مظلوم و بی‌دفاع پیرانشهر به خاک و خون کشیده شدند و سفیدی رنگ زمستان را به سرخی لاله های رنگی درآوردند .

 

حادثه تلخ بمباران هوایی ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳ پیرانشهر سند مظلومیت این شهرستان است، اما متأسفانه پس از گذشت ۳۸ سال از این حادثه تلخ و وحشتناک آن‌چنان که شایسته است نتوانسته‌ایم دین خود را برای رشادت‌ها و فداکاری‌های همشهریان شهیدمان ادا کنیم.

 

اسفندماه سال ۱۳۶۳ در شهرستان پیرانشهر یادآور تلخی روزهایی است که سرنوشت مردم این شهر را با خاک و خون گره زد.

 

در بعدازظهر روز جمعه مصادف با ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳ برگ زرین فداکاری و از خودگذشتگی مردمانی رقم خورد که برای ابدیت تاریخ را به نفع خود حک کردند.

 

مردم پیرانشهر در عصر این روز که سرمای سوزان زمستان را با گرمای دل‌هایشان تقسیم کرده بودند و بی‌خبر از نقشه شوم دشمنان خود، سرود استقبال از روزهای آغازین بهاری را بر لب‌های خود زمزمه می‌کردند ناگهان با بارانی از بمب‌های آهنی دشمن بعثی خود مواجه شدند.

 

آری در این روز بیش از ۵۰ نقطه از جغرافیای شهر پیرانشهر با شدیدترین حملات هوایی دشمن بعثی عراق بمباران شد و آرامش عصر روز جمعه پیرانشهر از کانون گرم خانواده‌های این شهرستان گرفته شد.

 

نتیجه حضور نحس و جنایت‌کارانه پرنده‌های رژیم بعثی بر آسمان شهر پیرانشهر پرپر شدن غنچه‌های نوشکفته‌ای بود که بی‌دفاع قربانی تفکرات ظلم‌ستیزانه و مستکبرانه عده‌ای جنایت‌کار شده بودند که ادعای کدخدایی دنیا را در سر داشتند و ناگهان سکوت زیبای بهشت کوچکمان در هم شکست و ددمنشانه آمدند و شهید کردند و سوزاندند و ویران کردند و رفتند.

 

هنوز خورشید عالمتاب یخ‌های زمستان شهر و دیارمان را ذوب ننموده بود، هنوز فرشته علم و آگاهی ابلیس جهل و نادانی را از سرزمین ما به‌تمامی نرانده بود، هنوز صدای خنده و شادی کودکانمان در پیش‌آمدن بهار خرم در پیچ‌وخم کوچه‌های شهر به‌تمامی نپیچیده بود که زمستان آن روی سوزان خود را نشان داد.

 

متأسفانه امروز پس از گذشت ۳۸ سال از این حادثه تلخ و وحشتناک مشاهده می‌کنیم آن‌چنان که شایسته است نتوانسته‌ایم دین خود را برای رشادت‌ها و فداکاری‌های همشهریان و عزیزانی که جان خود را فدا کردند تا امروز ما زنده بمانیم، ادا کنیم.

 

کمی از احساس فاصله می‌گیریم و از خود سؤال می‌کنیم؛ ما در مقابل نسلی که خود را فدا کرد، تا ما امروز در آرامش باشیم، چه کرده‌ایم؟

 

آیا پس از گذشت ۳۸ سال از این حادثه تلخ و فراموش‌نشدنی توانسته‌ایم در شهرستان پیرانشهر یاد بودی از این حادثه داشته باشیم تا احیاناً اگر رهگذری ناآشنا قصد عبور از کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرمان را داشت بفهمد و بداند که روزگاری این شهر میدان قهرمانان و دلیرمردانی بوده است که امروز در میان ما نیستند و برای نفس‌کشیدن ما نفس خود برای همیشه در سینه‌های خاک حبس کردند.

 

آیا پس از گذشت این همه‌سال و به‌پاس بزرگداشت این روز بزرگ در تاریخ کشورمان عملاً گامی اساسی برداشته‌ایم یا صرفاً تمامی فداکاری‌های آنان را در نصب بنری در سطح شهر و غبارروبی مزارشان خلاصه می‌کنیم؟

 

یعنی هنوز هم نمی‌توان پس از گذشت ۳۸ سال نام کتاب سرنوشت شهیدشدن ۹۰ نفر از هم‌وطنان بی‌گناه و بی‌دفاعمان آن‌هم در یک روز، را فاجعه انسانی نام گذاشت و حداقل برای بزرگداشت یاد و خاطره آنها در سالروزشان مراسمی شایسته و در شأن آنان و با حضور بزرگان مملکت برگزار کرد چرا که بدون شک، امروز همه پایتخت‌نشینان آسایش زندگی خود را مدیون جان‌فشانی‌های این عزیزان به‌ویژه شهید خردسال این حادثه “قانعه علیزاده” کودک ۶ماهه در ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳ هستند.

 

اما متأسفانه جریان زندگی در روز پنجشنبه (۱۷ اسفندماه) سال ۱۴۰۲ شهرستان پیرانشهر تفاوت چندانی با روزهای عادی نداشت بسیاری از شهروندان این شهرستان حتی بدون هیچ احساسی برگ‌های تقویم خود را ورق زدند و همانند یک روز عادی خاطرات روزانه خود را در دفترچه‌های یادداشت خود ثبت کردند بدون آنکه حتی خطی از مردانگی رادمردان حادثه ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳ شهرشان بنویسند.

 

آری می‌ترسم از روزی که این‌چنین قصهٔ حماسه‌آفرینی‌های مردان خدایی شهرمان کم‌کم در آستانه فراموش‌شدن باشد چرا که حضور بر مزار شهیدان بی‌ادعا کمترین کاری است که در این روز انجام شد؛ اما تا جهانی‌شدن این حادثه تلخ فرسنگ‌ها فاصله داریم که بدون شک لازم است گام‌های اساسی در این راستا برداشته شود.

و ما بازماندگان آن جمعه خونین پیرانشهر از آن زمان تا کنون در گوشمان زمزمه می‌شود که:

هوا بس ناجوانمردانه سرد است / وگر دست محبت سوی کس یازی / به‌اکراه آورد دست از بغل بیرون/ که سرما سخت سوزان است…

و چه زیبا گفت حضرت حافظ:

شرح این قصه مگر شمع بر آرد به زبان / ورنه پروانه ندارد زسخن پروایی

یادداشت: عثمان حسن‌زاده

انتهای خبر/